عليرضا نابدلمتخلص بهاوختای( ٬۱۳۲۳ تبریز – ٬۱۳۵۰ تهران) شاعر
۱] فعال فرهنگی[ ۲]و از اعضای هسته ] معاصر ترک زبان ایرانی ٬ ٬
۳].اوليهسازمان چریک های فدایی خلق ایران بود ][۴]
عليرضا نابدل در سال ۱۳۲۳ در خانواده متوسطی در تبریزمتولد شد. او
بعد از اتمام دوران تحصيلات ابتدایی و متوسطه ٬ برای ادامه تحصيل در
رشته قضایی به دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران وارد
شد. قبل از آنکه تحصيلاتش را به پایان برساند ٬ دانشگاه را ترک گفت و با محمل معلمی برای رفتن به ميان توده ها
راهی رضایيهشد. از اواخر سال ۱۳۴۴ با صمد بهرنگی ٬ بهروز دهقانی ٬کاظم سعادتی و مناف فلکی در ارتباط نزدیک
۴۶ ضرورت مبارزه مسلحانه مورد توجه نابدل و رفقای نزدیکش قرار گرفت. در این دوره – قرار گرفت. در سال های ۴۷
او و رفقای دیگرش گروهی را که بعدا به "شاخه تبریز" سازمان چریک های فدایی خلق ایران معروف شد ٬ تشکيل
دادند. او در تنظيم و پخش اولين اعلاميه های سازمان ( ۱۴ اعلاميه ای که در رابطه با آغاز جنبش مسلحانه ٬ واقعه
۸] هنگامی که نابدل و جواد سلاحی ][۷] [۶][ سياهکل و اولين عمليات چریکی در شهر منتشر شد) شرکت داشت.[ ۵
برای نصب اعلاميه رفته بودند ٬ ماموران کلانتری متوجه ماجرا می شوند و در درگيری مسلحانه ٬ جواد آخرین تير را به
خودش می زند و کشته می شود. عليرضا نابدل که با موتور می خواهد فرار کند ٬ در گودالی می افتد و درحالی که تير
خورده بوده است ٬ دستگير می شود.[ ۹]اميد ایران مهر در سایت "تاریخ ایرانی " این بازداشت را آغاز یک پایان ناميده
است.[ ۱۰ ] بعد از انتقال به بيمارستان شهربانی او را به زیر شکنجه کشيدند. در مدت بازجویی ها همواره از هر
فرصتی برای خودکشی استفاده می کرد. یک بار زمانی که تازه زخم هایش را بخيه زده بودند ٬ به محض اینکه به
هوش آمد ٬ با چنگ بخيه ها را شکافت. و بار دیگر هنگامی که در طبقه سوم بيمارستان شهربانی بستری بود ٬ با
استفاده از یک فرصت کوتاه خود را با سر از پنجره اتاق به بيرون پرتاب کرد. نگهبان که سراسيمه خود را به او رسانده
بود ٬ تنها توانست گوشه لباسش را بگيرد ٬ ولی نتوانست مانع سقوط او شود. نابدل سقوط کرد ٬ شکمش شکافته
شد و دست راستش شکست ٬ اما هنوز زنده بود. در چنين حالتی ٬ دست برد و روده هایش را از شکاف شکمش
بيرون کشيد تا پاره کند و به حيات خویش خاتمه دهد. اما فرصت این کار دست نداد ٬ چه مأمورین رسيدند و مانع این
۱۲ ].کار شدند.[ ۱۱ ] نابدل همراه با هشت تن دیگر از همرزمان خویش در ۲۲ اسفند ماه ۱۳۵۰ اعدام شد00000
-------------------------
-----------------------------
۱] فعال فرهنگی[ ۲]و از اعضای هسته ] معاصر ترک زبان ایرانی ٬ ٬
۳].اوليهسازمان چریک های فدایی خلق ایران بود ][۴]
عليرضا نابدل در سال ۱۳۲۳ در خانواده متوسطی در تبریزمتولد شد. او
بعد از اتمام دوران تحصيلات ابتدایی و متوسطه ٬ برای ادامه تحصيل در
رشته قضایی به دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران وارد
شد. قبل از آنکه تحصيلاتش را به پایان برساند ٬ دانشگاه را ترک گفت و با محمل معلمی برای رفتن به ميان توده ها
راهی رضایيهشد. از اواخر سال ۱۳۴۴ با صمد بهرنگی ٬ بهروز دهقانی ٬کاظم سعادتی و مناف فلکی در ارتباط نزدیک
۴۶ ضرورت مبارزه مسلحانه مورد توجه نابدل و رفقای نزدیکش قرار گرفت. در این دوره – قرار گرفت. در سال های ۴۷
او و رفقای دیگرش گروهی را که بعدا به "شاخه تبریز" سازمان چریک های فدایی خلق ایران معروف شد ٬ تشکيل
دادند. او در تنظيم و پخش اولين اعلاميه های سازمان ( ۱۴ اعلاميه ای که در رابطه با آغاز جنبش مسلحانه ٬ واقعه
۸] هنگامی که نابدل و جواد سلاحی ][۷] [۶][ سياهکل و اولين عمليات چریکی در شهر منتشر شد) شرکت داشت.[ ۵
برای نصب اعلاميه رفته بودند ٬ ماموران کلانتری متوجه ماجرا می شوند و در درگيری مسلحانه ٬ جواد آخرین تير را به
خودش می زند و کشته می شود. عليرضا نابدل که با موتور می خواهد فرار کند ٬ در گودالی می افتد و درحالی که تير
خورده بوده است ٬ دستگير می شود.[ ۹]اميد ایران مهر در سایت "تاریخ ایرانی " این بازداشت را آغاز یک پایان ناميده
است.[ ۱۰ ] بعد از انتقال به بيمارستان شهربانی او را به زیر شکنجه کشيدند. در مدت بازجویی ها همواره از هر
فرصتی برای خودکشی استفاده می کرد. یک بار زمانی که تازه زخم هایش را بخيه زده بودند ٬ به محض اینکه به
هوش آمد ٬ با چنگ بخيه ها را شکافت. و بار دیگر هنگامی که در طبقه سوم بيمارستان شهربانی بستری بود ٬ با
استفاده از یک فرصت کوتاه خود را با سر از پنجره اتاق به بيرون پرتاب کرد. نگهبان که سراسيمه خود را به او رسانده
بود ٬ تنها توانست گوشه لباسش را بگيرد ٬ ولی نتوانست مانع سقوط او شود. نابدل سقوط کرد ٬ شکمش شکافته
شد و دست راستش شکست ٬ اما هنوز زنده بود. در چنين حالتی ٬ دست برد و روده هایش را از شکاف شکمش
بيرون کشيد تا پاره کند و به حيات خویش خاتمه دهد. اما فرصت این کار دست نداد ٬ چه مأمورین رسيدند و مانع این
۱۲ ].کار شدند.[ ۱۱ ] نابدل همراه با هشت تن دیگر از همرزمان خویش در ۲۲ اسفند ماه ۱۳۵۰ اعدام شد00000
-------------------------
فدایی شهید حسین کریمی {(از رفقای آرمان خلق)گروهی که در
مرحله بازسازی ارتباط با سازمان مورد حمله ساواک واقع شد}در خانه تیمی محله نیروی
هوایی طی درگیری کشته میشود و تعدادی هم پس از آن دستگیر ویا زیر شکنجه کشته میشوند ویا درماههای بعد(مهر 1350) به
جوخه های تیرباران سپرده میشوند .
::::::::::::::::::::::::
حسین تیپ ورزيده و ورزشکاری بود و در والیبال
خبره. به ھمین دلیل ھم در تابستان، زمین والیبال باشگاه جوشن در قُرق حسین و
دوستان اش بود؛ و بازی والیبال آنھا تماشاچی بسیاری داشت، گھگاه شرط بندی ناچیزی
ھم صورت می گرفت که جدی بودن بازی را دو چندان می کرد. يکی ديگر از تفريحات آنھا
رفتن به سینما بود. در سینمای شھر گاھی اوقات فیلم خوبی ھم می آوردند که بچه ھا به
دیدنش می رفتند. از جمله فیلم ھائی که در خاطرم ھست که با آنھا ديده ام فیلم»زنگ
ھا برای که به صدا در می آید» می باشد. بیشه ی کبیری و بیشه قوام و تک درخت، محل
آب تنی و به قول ما مَلُونی این بچه ھا بود. و از صدای دلکش، ویگن، مرضیه، ناھید و
بنان لذت می بردند، و بعدھا تئودوراکیس یونانی… به این لیست اضافه شدند
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::.
نخستین گروهی كه در زندان قزل قلعه نظر مرا به خود جلب كرد
گروه آرمان خلق بود. اعضای
این گروه اساساً از جوانان لرستان تشكیل شده
بود. این زندهیادان به مبارزه مسلحانه
علیه رژیم دیكتاتوری سلطنتی برخواسته و در
نتیجه ضربات وارده دستگیر شده بودند. سرنخ
ضربات گروه آرمان خلق از دومین عملیات
مصادره آنها به دست ساواك شاه افتاد. رفقای آرمان
خلق قصد داشتند بانكی در خیابان آرامگاه
تهران) درست بیاد ندارم كه بانك سپه و یا
ملی بود( مصادره كنند. به سبب بارندگی موتور
سیكلت آنها لیز میخورد و رفقا چون نمیخواستند
در نتیجه تیراندازی مردم آسیب ببینند از
سلاح خود استفاده نمیكنند. گویا فقط رفیق
هوشنگ ترهگل اقدام به شلیك چند تیر هوائی
میكند. رفقا ناصر كریمی و بهرام طاهرزاده
در همین رابطه دستگیر میشوند. ساواك در
ارتباط با این دستگیری مطلبی همراه با عكس
در روزنامههای كیهان و اطلاعات چاپ كرد اما
به جای نام رفیق ناصركریمی، نام رضا رضائی
را نوشته بودند. پس از این جریان در دوم
فروردین ماه یا اردیبهشت 1350 رفقا هوشنگ
ترهگل، حسین كریمی و همایون كتیرائی در
جریان عملیات مصادره یك اتومبیل با ماموران
گشت درگیر میشوند. قضیه از این قرار بود كه
این رفقا برای انجام عملیات، یك ماشین
سواری شخصی را متوقف كرده و میخواهند
اتومبیل مزبور را مصادره كنند. راننده اتومبیل
به جای ترك ماشین واكنش نشان داده و با
رفقا درگیر میشود. رفقا كه نمیخواستند به
راننده آسیبی برسد به قهر متوسل نمیشوند.
در جریان بگوومگوها راننده از یك فرصت استفاده
كرده و اتومبیل را در یك گودال یا جوی آب میاندازد.
همزمان با این ماجرا ماشین گشت
پلیس سر میرسد. رفیق حسین كریمی كه تنها
رفیقی از میان این رفقا بود كه رانندگی میدانست
تلاش میكند تا ماشین را از جوی آب خارج
كند. اما همین امر موجب میشود كه ماشین گشت
پلیس او را محاصره و دستگیر كند. رفقا
هوشنگ ترهگل و همایون كتیرائی برای ایجاد امكان
فرار برای رفیق كریمی اقدام به تیراندازی میكنند
كه با تیراندازی متقابل ماموران مواجه
میشوند. در این تیراندازیها رفیق حسین
كریمی به شهادت میرسد. زنده یاد رفیق غلامرضا
اشترانی نقل میكرد كه رفیق حسین كریمی را
در حالی كه زخمی بود به كمیته مشترك ضدخرابكاری
منتقل كرده و بلافاصله زیر شكنجه شدید قرار
دادند. به گفته رفیق اشترانی رفیق حسین
كریمی پس از هشت ساعت در زیر شكنجه جان میبازد.
خبر این درگیری كه در خیابان سوم
و یا چهارم نیروی هوائی تهران بین ساعت نه
یا ده پیش از ظهر صورت میگیرد با سرخط
درشت در روزنامه كیهان درج شد. در خبر گفته
شده بود كه جوانی ناشناش بوسیله چند نفر
به قتل رسید؟!
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
16بهمن1357
مادرِ
فدایی شهید علی میرابیون گفت: فرزندم در جوانی به عضویت سازمان چریکهای فدایی خلق
ایران درآمد و سرانجام در فروردین 1357 در پی 3ساعت درگیری با مأموران ساواک شاه
در گاراژ ایرانپیمای اصفهان به شهادت رسید.
امروز
در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ،
نمایشگاهی از تابلوهای عکسهای انقلابی برپا گردید. در میان تابلوها این تصاویر به
چشم میخورد: مشتهای خشم، گلوله های آتشین، تفنگ، مشعل و دستهای اتحاد.
یکی
از مسئولین نمایشگاه گفت: مردم ایران برای اولین بار در دانشگاه، آنچیزهایی را
یاد میگیرند که باید یاد بگیرند. انقلاب، مقاومت و نبرد مسلحانه علیه دیکتاتوری.
::::::::::::::::::::::::::
هنگامی که نابدل و جواد سلاحی برای نصب اعلامیه
رفته بودند، ماموران کلانتری متوجه ماجرا میشوند و در درگیری مسلحانه، جواد آخرین
تیر را به خودش میزند و کشته میشود.
::::::::::::::::::::::::
بدنبال انتشار عکس ۹ رفيق فدائی که بيانگر وحشت رژيم از مبارزه نوينی
بود که چريکهای فدائی خلق آغاز کرده بودند، دشمن همه نيروهای سرکوب اش را
جهت نابودی اين جنبش تازه پا که تازه "در مرحله پايه گذاری و سنت گذاری"
بود به حرکت درآورد. در چنين جوّی، رفقا جواد سلاحی و عليرضا نابدل حين پخش
اعلاميه در ۲۵ فروردين سال ۵۰ در خيابان پامنار با نيروهای دشمن درگير شدند که
در جريان آن رفيق جواد سلاحی شهيد و رفيق علی رضا نابدل دستگير شد. دشمن اين
درگيری را به عنوان يکی از موفقيت های خود در روزنامه هايش منعکس نمود تا نشان دهد
که چقدر زود توانسته اولين چريک از ۹ چريکی که عکس هايشان را منتشر کرده است را از صحنه
مبارزه با رژيم خارج سازد. اين در واقع اولين درگيری خيابانی با نيروهای رژيم شاه
در سال ۵۰ بود. از اين
درگيری تا حمله نيروهای سرکوب رژيم شاه در ۹ مهرماه همان سال به خانه تيمی رفيق مهرنوش ابراهيمی
در خيابان ابطحی تهران، يعنی در فاصله حدود ۶ ماه، بيشترين ضربات به چريکهای فدائی وارد
آمد. در ۹ مهر ماه در
جريان حمله ساواک به خانه تيمی رفيق مهرنوش در خيابان ابطحی، رفيق منوچهر بهائی
پور- يکی ديگر از ۹
رفيقی که عکس شان منتشر شده بود- به شهادت رسيد و مهرنوش به عنوان اولين چريک زن
فدائی پس از يک نبرد قهرمانانه با خون پاکش سنگفرش های خيابان های تهران را رنگين
ساخت.
http://www.didgah.net/sherMatnKamel2.php?id=10365
Geen opmerkingen:
Een reactie posten