donderdag 18 juni 2015

شهیدان فدایی تیر ماه

  • رفیق احمد خرم‌آبادی در بروجرد متولد شد. او در رشتۀ شیمی دانشگاه پلی‌تکنیک پذیرفته شد و در سال 1348 از این دانشگاه فارغ‌التحصیل گردید. رفیق احمد در دوران آموزش سربازی از طریق رفیق غفور حسن‌پور با ”تیم جنگل“ آشنا شد. پس از رقم خوردن حماسۀ سیاهکل در 19 بهمن 1349 توسط همین تیم، رفیق احمد در اسفند ماه 1349 بازداشت شد و تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت اما لب رازدارش را نگشود. او در 14 تیرماه 1350 به همراه رفیق کاظم سلاحی به پای جوخۀ تیرباران رفت. در همان ایام نامه‌ای شعرگونه و آهنگینی از رفیق احمد خطاب به مادرش منتشر شد که در همان دوران و در سال‌های پس از انقلاب 1357 تاثیر بسیار وسیعی بر هواداران کمونیسم گذاشت. در تاثیرگذاری این نامه، همین نکته بس که عزت غروی، مادر رفیق احمد به همراه فرزند دیگرش مجتبی و خواهرش تحت تاثیر این نامه و مبارزات فرزندش از تار و پود مناسبات سنتی خانوادگی در خانواده ای آخوندزاده (رفیق عزت فرزند یکی از آخوندهای سرشناس بروجردی بود) گسست و به سازمان چریک‌های فدایی پیوست. هر دو این رفقا در سالیان پیش از انقلاب 1357 در نبردهای مسلحانه جان باختند. به خاطر شهرت و ماندگاری این نامه و سرایندۀ آن یعنی رفیق احمد، نویسنده یا نویسندگان کتاب وزارت اطلاعات رژیم اسلامی در مورد چریک‌های فدایی خلق (محمود نادری، چریک‌های فدایی خلق، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ اول، بهار 1387) تلاش ویژه‌ای در این کتاب برای تخریب چهرۀ این رفیق به عمل آورده است. نامۀ رفیق احمد به مادرش در همین شماره نشریه منتشر می‌شود.
  • رفیق نزهت روحی آهنگران
    در سال 1324 به دنیا آمد. در رشتۀ ریاضی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد و به کار در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت. پس از مدتی به دلیل روشنگری و تلاش برای ترویج عقاید خود در بین همکاران و جذب آن‌ها از کانون اخراج شد. رفیق نزهت در سال 1348 به همراه خواهرش اعظم، زهره مدیر شانه‌چی و میترا بلبل‌صفت و ... جمعی مطالعاتی زیر نظر رفیق جان‌باخته حمید مومنی تشکیل داده بودند که به ”گروه حمید مومنی“ شهرت داشت و به سازمان چریک‌های فدایی خق پیوست. رفیق نزهت همچنین در دبیرستان فروردین دبیر ریاضی بود و از این طریق توانسته بود رفقا زهرا آقانبی قلهکی و زهره مدیر شانه‌چی را عضوگیری نماید. او از سال 1351 زندگی مخفی را آغاز کرد و در چارچوب فعالیت سازمانی مسئولیت‌های بسیاری را پذیرفت و در عملیات‌های متعددی (از جمله عملیات اعدام انقلابی نیک‌طبع، بازجوی ساواک و مرتضی فاتح، قاتل کارگران جهان‌چیت) شرکت کرد. روز هفتم (ششم) تیر ماه 1354 یکی از خانه‌های پایگاهی سازمان واقع در دولت‌آباد کرج به محاصرۀ ماموران امنیتی رژیم سلطنتی در آمد. این خانه به یکی از واحدهای آموزشی سازمان تعلق داشت که تحت مسئولیت رفیق نزهت به فعالیت مشغول بود. رفیق نزهت در حال مراجعه به پایگاه بود که از محاصرۀ خانه توسط ماموران با خبر می‌شود. او پس از آماده کردن نارنجک کمری خود سعی می‌کند به خانه نزدیک شده و رفقا را از محاصرۀ آن مطلع سازد اما قبل از رسیدن به پایگاه به محاصرۀ ماموران در می‌آید. در این هنگام رفیق نزهت ضامن نارنجک را آزاد کرده و خود را به میان ماموران می‌اندازد و بدین ترتیب خود او جان باخته و چهار مامور امنیتی نیز به هلاکت می‌رسند.

  • یدالله زارع کاریزی  کارگر کارخانه نپتون بود و در اعتراضات و جنبش کارگری دخیل بود و به همین خاطر دستگیر و زندانی شد 

    در زندان با جنبش انقلابی و سازمان چریک های فدایی خلق ایران آشنا و در رابطه قرار گرفت 
    ارتباط با سازمان و آموزشهای سیاسی نظامی مرتبط با ان در خانه تیمی دولت آباد کرج بود که در محاصره امنیتی ها مجبور به درگیری نابرابر شدند و روز هفتم تیر 1354 طی درگیری نابرابر فدایی وار به کهکشان شهیدان فدایی پیوست 
  • رفیق محمود عظیمی بلوریان دانشجوی رشته فیزیک دانشگاه صنعتی  و فعال دانشجویی  از سال 1353 زندگی مخفی در رابطه با سازمان 
  • 1354 در خانه تیمی دولت و در نبردی نابرابر با مزدوران پرتعداد حکومت به خیل شهیدان فدایی پیوست 
  • رفیق مارتیک قازاریان در سال 1347 در رشتۀ ریاضی در دانشکدۀ علوم دانشگاه تهران پذیرفته شد. او یکی از دوستان نزدیک رفیق جان‌باخته مسعود احمدزاده در این دانشکده بود. در سال 1354 رفیق مارتیک مسئولیت یک واحد آموزشی را در خانه‌ای پایگاهی در دولت‌آباد کرج به عهده داشت که در آن رفقا یدالله زارع کهریزی و محمود عظیمی بلوریان تحت تعلیم بودند. این پایگاه روز هفتم (ششم) تیر 1354 به محاصرۀ ماموران درآمد. رفیق نزهت روحی آهنگران که رابط این واحد با مرکزیت سازمان بود، در هنگام رفتن به خانه متوجه محاصرۀ پایگاه شد و به درگیری با ماموران پرداخت و سرانجام به یک عملیات فدایی دست زد تا رفقا را از حضور ماموران مطلع سازد. رفقای حاضر در پایگاه بدین ترتیب از حضور ماموران باخبر شدند، اسناد و مدارک را از بین بردند و آمادۀ نبرد گردیدند. آن‌ها با تیراندازی و پرتاب نارنجک قصد شکستن خط محاصره را داشتند که به علت تراکم ماموران دشمن این عمل امکان‌پذیر نمی‌شود. رفقا در داخل پایگاه سنگر گرفته و به نبرد ادامه می‌دهند. دشمن که خود را قادر به مقابله نمی‌بیند، درخواست نیروی کمکی و یک فروند هلی‌کوپتر می‌کند. پس از آن طریق هوا نیز به پایگاه حمله می‌کند. پس از مدتی در اثر اصابت قطعات نارنجک به پروانۀ هلی‌کوپتر، هلی‌کوپتر آسیب دیده و از صحنه خارج می‌شود. در این زمان رفیق مارتیک و دو رفیق دیگر که دست به مقاومت قهرمانانه‌ای زده بودند، از حلقۀ محاصره خارج می‌شوند اما مورد محاصرۀ تعدادی از ماموران قرار می‌گیرند. ولی چون مهمات رفقا به پایان رسیده بود، قادر به ادامۀ نبرد نبودند. به گفتۀ شاهدان عینی در آخرین لحظات رفیق مارتیک با آخرین گلوله‌ای که به همراه داشته دست به خودکشی می‌زند.
  • رفیق نسترن در سال 1346 در رشتۀ برق به دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران وارد شد. از اوایل سال 1350 به سازمان پیوست و از اوائل 1353 در مرکزیت سازمان قرار داشت. او از نخستین رفقای زنی بود که به سازمان پیوست و توسط رفیق حمید اشرف عضوگیری شد. رفیق نسترن مسئولیت‌های گوناگونی را در سازمان به عهده گرفت و در عملیات‌های متعددی شرکت کرد. او مسئول تیم اجرای عملیات اعدام انقلابی نیک‌طبع، بازجوی ساواک، بود و در عملیات اعدام انقلابی عباس‌علی شهریاری مرد هزارچهرۀ ساواک نیز شرکت داشت. در 2 تیر ماه 1355 با رفیق نادعلی پورنغمه در خیابان هاشمی به محاصرۀ مزدوران کمیتۀ مشترک درآمدند و پس از مقاومتی شجاعانه جان باختند.

  • از رفیق نادعلی پورنغمه  اطلاعاتی در دسترس نیت وتنها می دانیم در خانه تیمی خانه هاشمی همراه با نسترن آل آقا  فدایی وار از آرمانهای خلق و  دفاع کرد
  • رفیق گلرخ مهدوی دانشجوی شیمی دانشگاه تهران بود که با سازمان در ارتباط قرار گرفت  اولین تیم سازمان که در رشت تشکیل شد تحت مسئولیت رفیق مهدی فوقانی  سازماندهی شد .....
  • رفیق (شهرزاد) گلرخ مهدوی روز دوم تیرماه 1355 در تهران در محاصره مزدوران کمیته مشترک ضدخرابکاری قرار گرفت و فدایی وار تا آخرین گلوله با مزدوران مقابله کرد و به خیل شهیدان فدایی پیوست 
  •  حمید آریان
  • متولد در یک خانوادهکارگری در مشهد 
  • کارگر کارخانه قرقره زیبا  در ارتباز با سازمان در یک تیم در بخش کارگری با افسر السادات حسینی سازماندهی شده 
  • نهم تیرماه 1355همراه با بهزاد امیری دوان در خیابات تحت تعقیب ماموران امنیتی قرار میگیرند 
  • در تلاش برای شکستن حلقه محاصره مجبور به درگیری میشوند و با پرتاب نارنجک تلاش میکند محاصره را رد کند اما توسط شکارچیان انسان هدف گلوله های متعدد قرار گرفته و به خیل شهیدان فدایی می پیوندد
  • بهزاد امیری دوان 
  • متولد آبادان در یک خانواده کارگری
  • در سال هزار سیصد و پنجاه و پنج در رابطه با سازمان قرار میگیرد 
  • در مسئولیت های مختلف سازمانی اجرای وظیفه میکرد
  • اخرین مسئولیت وی تیم های بود که رفقا افسر السادات حسینی و حمید آریان در ان عضو بودند
  • پس از ضربه خانه مهراباد جنوبی مجبور به جابجایی خانه تیمی شده بودند که در فلاح قرار داشت در این جابجایی ها مورد شناسایی ماموران امنیتی قرار گرفتند و نهایتا مجبور به درگیری شدند 
  • طی این درگیری که ساعت ها ادامه داشت رفیق بهزاد فدایی وار بر دشمنان انسانیت تاخت و به کهکشان شهیدان فدایی پیوست 
  • رفیق نادره آحمدهاشمی
  • روز دهم تیر پنجاه و پنج وقتی برای اجرای یک قرار به میدان راه آهن رفت در محاصره ماموران امنیتی و شکارچیان انسان در آمد 
  • رفیق نادره که تنها یک نارنج به همراه داشت با انفجار نارنجک سعی کرد زنده به دست دشمن نیفتد 
  • رفیق نادره اردیبهشت همان سال توانسته بود همراه با رفقا حمید اشرف صبا بیژن زاده وعبدالرضا کلانتر نیستانکی محاصره یک خانه تیمی را شکسته و درهم کوبیدن ماموران امنیتی سالم از ان محاصره خارج شوند 
  •  افسرالسادات حسینی 
  • متولد 1324 بروجرد
  • دانشجوی انستیتوعالی علوم بیمارستانی 
  • سال دوم دانشگاه با سازمان در ارتباط قرار گرفت 
  • در بخش کارگری سازماندهی میشود
  • در کارخانه قرقره زیبا به عنوان کارگر مشغول به کار شد 
  • دهم تیر پنجاه و پنج سرپل جوادیه به محاصره آدمکشان کمیته مشترک ضد خرابکاری در می اید 
  • رفیق افسر حسینی با کینه انقلابی علیه ماموران به مقابله بر میخیزد و طی درگیری متهورانه ای نهایتا مرد اصابت گلوله های پر شمار ماموران در امده و به خیل شهیدان فدایی در می اید 
  • سیمین توکلی 
  • رفیق سیمین از طریق برادرش رفیق حمید توکلی در ارتباط با سازمان قرار میگیرد 
  • پس از ضربات اردیبهشت و تیر که منجر از بین رفتن امکانات و ارتباطات گردید 
  • رفیق سیمین برای باز سازی امکانات و ارتباطات مجبور به اجرای قرارهای متعددی بود که در یکی از ان قرارها در خیابان نادری به محاصره مزدوران و آدمکشان کمیته مشترک در می اید 
  • رفیق سیمین طی درگیری قهرمانانه با مزدوران حکومتی به همگان نشان داد که زنان فدایی چه قهرمانانه از آرمان خلق دفاع میکنند 
  •  
  •  
  • رفیق کاظم غبرائی 
  • متولد 1326 لاهیجان 
  • در حیت خدمت سربازی توسط ساواک دستگیر و شکنجه میشود و نهایتا یک سال حبس
  • پس از زندان در رابطه با سازمان قرار میگیرد 
  • از سال پنجاه و چهار مجبور به زندگی مخفی میشود 
  • در تیم از مشهد سازماندهی میشود 
  • نهم تیر پنجاه و پنج برای اجرای یک ماموریت سازمانی به خانه ای تیمی در اطراف شهر مشهد میرود که مورد سوطن ماموران امنیتی قرار میگیرد و رفیق زمانی که حلقه محاصره را بسیار پیچیده و پرتعداد می بیند مجبور به عمل انتحاری شده و با خوردن سیانور به زندگی خود خاتمه میدهد
  • ---دکتر اسماعیل نریمیسا 
  •  اعدام آقای دکتر اسماعیل نریمیسا در اطلاعیه دادگاه انقلاب اسلامی اهواز در مورد تیرباران ٨ نفر در این شهر اعلام شد. متن این اطلاعیه در گزارش خبرگزاری پارس در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید (١١ تیر ١٣٥٩). روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ٨ تیر ١٣٥٩ نیز این خبر را گزارش کرد. اطلاعات تکمیلی از راه فرم الکترونیکی توسط یکی از خویشان وی به بنیاد برومند فرستاده شده است. او متولد هفتگل (استان خوزستان) بود.-
    ----------------از سایت بنیاد برومند
    ۲
    اعدام دکتر اسماعیل نریمیسا، در فاجعه‌ی "انقلاب فرهنگیِ اسلامی" اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹، از پزشک کُشی هائی ست که حیوانیت و توحش قاتلان نشان داده است.
    دکتر نریمیسا در کنار کار در بیمارستان های اهواز، به یاری چند تن از همکاران اش درمانگاهی نیز در محله فقیرنشین حصیرآباد اهواز دائر کرده بود که به درمان رایگان بیماران فقیر می پرداخت. دادگاه انقلاب اهواز این پزشک ۳۶ ساله را به اتهام ایجاد ناآرامی در دانشگاه و مخالفت با انقلاب فرهنگیِ اسلامی دستگیر کرد. دکتر نریمیسا در تاریخ ششم تیرماه سال ۱۳۵۹ دراهواز تیرباران شد. دادستان انقلاب خوزستان در واکنش به اعتراض گسترده پزشکان و کادرهای درمانی به این جنایت، طی اطلاعیه ای ضمن تاکید براین نکته که" پاسخگوئی وظیفه این دادستانی نیست و این مرجع فقط موظف به ادای توضیحات به مقامات مسؤل و ذیربط کشور است" دلائل اعدام این پزشک رابر شمرد:
    " تجویز داروهائی که در داروخانه موجود نبود، دستگیری به هنگام درمان و پانسمان مجروحان درگیری در دانشگاه، تحریک دانشجویان زندانی که در تالار شهرداری اهواز زندانی بودند و هنگام فرار در نتیجه تیراندازی به زمین و دیوار چهار نفراز بازداشتی ها کشته وچندین نفر مجروح شدند، تحریک پاسداران به تیر اندازی و...." . دادستانی در ضمن اعلام کرد که اگر دکتر نریمیسا خدمتی هم کرده: " به منظوری بوده است. او می خواسته انحرافات فکری خود را بدین نحو به مردم ساده پاکدل تلقین کند ... بنابراین دکتر نریمیسا به دلیل این گناهان نابخشودنی مفسد فی الارض بوده و به اعدام محکوم، و تیرباران شد." (۴)
    ۳
    از سایت گویا نوشته ای از دکتر مسعود نقره کارhttp://news.gooya.com/politics/archives/2016/04/211165print.php
    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------

maandag 1 juni 2015

شهدای فدایی ماه خرداد

نام ................فامیل ............................ سال ...................... نحوه ..............محل
1-      حسن              نیک داوودی ........ 1349                          زیر شکنجه      اوین به اتهام ارتباط با سیاهکل
2-       امیر پرویز      پویان                 1350                       درگیری خانه تیمی نیروی هوایی
3-       رحمت الله         پیرو نذیری         1350                  درگیری خانه تیمی نیروی هوایی
4-      اسکند ر        صادقی نژاد                 1350            درگیری خانه تیمی  طاووسی  تهران
5-      بهروز       دهقانی                 1359               زیر شکنجه       اتهران
6-      حسن     معصوم همدانی         1351          درگیری خیابانی      تهران- ایرانمهر  
7-      نادر      شایگان شام اسبی      1352              درگیری خیابانی    تهران
8-      حسن       رومینا            1352        درگیری خیابنی     راه اهن –تهران
9-      نادر         عطایی  1352   خانه تیمی      عشرت اباد  تهران
10-   حبیبالله     برادران خسرو شاهی             1353            زیر شکنجه    اوین
11-   علیرضا      شهاب رضوی             1353               زیر شکنجه   -اوین
12-   خسرو          ترگل         1354                تیرباران      تهران
13-   حسین    سلاحی                1354           تیرباران      اوین –تهران
14-   مینا      طالب زاده شوشتری       1355        درگیری خانه تیمی –تهران شهباز جنوبی
15-   علیرضا      رحیمی  علی ابادی        1355          درگیری خیابانی     عباس اباد –تهران
16-   حسین      موسی دوست دموچالی               1355          درگیری خیابانی  تهران نو 
17-   سلیمان       پیوسته حاجی محله                1357          خانه تیمی  کرج 
18-   --------------------------------------------------------بعد از انقلاب....-
19-   اقبال     اصلانی        1359    درگیری     سنندج  
20-   توفیق      رجب پور          1359          درگیری   سنندج
21-   فرزانه      حاجی  نظر          1360       تیرباران  دزفول
22-   رمضانعلی          دلسوز مقدم               1360         اعدام   چالوس
23-   ماریا                 کاظمی         1360         ترور در تظاهرات        املش گیلان
24-   سعید       سلطانپور             1360           اعدام             اوین
25-   محمد رضا         علی مندی             1360      تیرباران     اوین
26-   شاهپور            جلیلی  کمندشهر                    1361         تیرباران   سلماس
27-   جواد            باقری            1361        تیرباران             تبریز
28-   ولی      سوسنی       1361         تیرباران       شیراز
29-    نعمت        بامشخور                  1361             اعدام     بندر عباس
30-   محمود       مستعان               1363            اعدام        اصفهان
31-   جهانگیر(بهمن)              طالبی بیگلو                  اعدام           شیراز
32-   مهرداد                         نبیئی(نبی ای)                1363   اعدام     تهران

33-   محمد رضا                   فرجامی            1363      اعدام       اوین




رفیق فدایی اسکندر صادقی نژاد


رفیق اسکندر

رفیق فدایی نادر عطایی








رفیق فدایی سلیمان پیوسته حاجی محله



رفقای فدایی حسن رومینا و مینا طالب زاده شوشتری




فدایی خلق امیر پرویز پویان
رفیق فدایی رحمت پیرو نذیری

dinsdag 12 mei 2015

به یاد امیر پرویز پویان

من این گل را می شناسم – سعید سلطانپور 25ظ. 
در يادبود رفيق امیر پرویز پویان، ازبنیان گذارانِ سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، که در تاریخ سوم خرداد ماه ۱۳۵۰ دریک درگیری مسلحانه با جلادانِ رژیم جنایتکار سلطنتی پهلوی، خونِ پاک‌اش به زمین ریخته شد.

نوشته‌ی: سعید سلطانپور
من این گل را می شناسم
من این گُل را می‌شناسم
رها کنید مرا، رها کنید شانه و بازویم
رها کنید مرا تا ببینم
من این گُل را می‌شناسم
من با این گُلِ سرخ در قهوه خانه‌ها نشسته‌ام
من به این گُلِ سرخ درمیدان راه آهن سلام داده‌ام
آ……..ی
من این گُل را می‌شناسم
درزندان بودم که خبررسید. عکس رفیق با دیگررفقایش درروزنامه بود.
نگاهم روی عکس ماند….  شگفتا…..  آغاز کردند…..  پس آن سفرهایش به روستاها، آن دوستی‌هایش با مردمانِ جوراجور…..  آن جوان با آن لبا سِ چرب و روغنی درقهوه خانه…..  آن یادداشت‌ها…..  آن شیوه‌های مختلفِ لباس پوشیدن‌هایش….. شکل مردم بود….. مثلِ مردم حرف می زد….. آن کتاب‌ها….. آن ترجمه‌ها….. آن غیبت‌های ناگهانی….. یک روزدرمشهد….. یک روزدرشهرهای لرستان…..  یک روز درتبریز…..  همیشه در میانِ مردم و به ندرت در میان ما روشنفکران…..  براستی شگفت انگیز بود. وآن روز…..  کنار چمن دانشگاه…..  نوشته‌ایی از جرج حبش ترجمه می‌کرد. کنارش نشسته بودم، سر برداشت. آن چهره سبزِ تند. آن چشم‌های نافذِ مهربان و آن لحن بومیِ صدایش: «نیروهای انقلابی ایران چوب خیانت حزب توده را می‌خورند. این خیانت تاریخی است. تنها با یک حرکتِ تاريخی می‌توان آن را شست.» ، «این دیکتاتوری گندیده است. مردم باید باورکنند.»«ازمارکسیسم حرف زدن بد نیست. به مارکسیسم عمل کردن دشواراست.» و بعد…..  با لحنی ساده پرسید: «می‌توانی به من گریم یاد بدهی؟!»، تعجب کردم و به آرامی گفت: به تئاترعلاقه‌مندم، شاید بیایم بچه‌ها را گریم کنم….. وآ ن شب….. زمستان بود. نفس روی سبیل‌ها یخ می‌بست. آن جثه‌ی مقاوم و چالاک….. آن پیکر ریز اما یکپارچه تحرک و تلاش…..  می‌لرزید…..  با آن پیراهن و ژاکت تازه، با آن کُتِ معمولی….. عجیب اصرار داشت سرد نیست….. گفت: «لباس زیاد دست و پاگیر است.»…..  گفتم: «آخراین هم شد لباس.»  گفت: «خیلی هم اشرافیه.» و دستش را که درجیب داشت ازآستربال کُت بیرون و با پنجه‌اش اَدا درآورد. خنده‌ام گرفت. خندید: «شاید تو هم روزی لازم باشد آستر کُتت را پاره کنی.» سر در نیاوردم. در آن یخبندان هزاران متر قدم زدیم و او از زندگیِ کارگران می‌گفت. از زندگی دهقان‌ها، ازسندیکاها، ازشرکتهای زراعی…  ازبانکها…  از وام‌های مردم تهیدست… و بعد….. از روشنفکرانِ بورژوایی می‌گفت: «همه در خلوت و در حرف مبارزاند!!» گفتم: «چه می‌شود کرد؟» خندید. گفت: «اگر برایم با دقت بگویی چه نمی‌شود کرد، به توخواهم گفت چه می‌شود کرد.»
خواموش ماندم.» برای آن که حتا بفهمی چه نمی‌شود کرد باید کارکنی، باید جامعه را بشناسی. به دهات بروی. ازکارخانه خبر داشته باشی. باید بدانی زیرِ این سقف‌ها چه می‌گذرد.» و به آلونک‌های پُشتِ مجسمه اشاره کرد.
از آن شب دیگر او را ندیدم. فکر می‌کنم آن شب همین که با تکان سر و تندی نگاه به آلونک‌ها اشاره کرد درمیان همان آلونک‌ها از من جدا شد. هر وقت به او فکر می‌کنم آلونک‌ها را در آن زمستان سرد می‌بینم وآن رفیقِ ریز نقش را که مثلِ گوزنی سرما زده درلابه لای آلونک‌ها ازمن دورشد.
مبارزی هنرمند بود. گاه شعر می‌سرود و گاه قصه‌یی می‌نوشت. درنقد هنر و هنرمند اگر چه بیش از چند نوشته ندارد. اما بنیان گذارِ نگرش و شیوه‌ای مارکسیستی در نقدِ هنر است. آن آخرین شبی که دیدمش ازخانه‌ی تیمی به تئاتر آمده بود و من نمی‌دانستم. مثلِ کودکی روستایی ساده و مثلِ توسنی کوهی هوشیار بود. رفیقی ساده و هوشیار، نقاد و مهربان… رفیقی انقلابی که به ما درس‌ها آموخت.
رفیق کبیر پویان و دیگر رفیقانش بنیان گذارانِ جنبشِ نوینِ انقلابیِ ایران بودند. جنبشی که هنوز ارزش‌های تاریخی آن به ویژه درزمینه‌ی پیوند خلاق تئوری و پراتیک و نتایج نوین آن موضوع مبارزات تئوریک نیروهای انقلابی است.»
ازآثاررفیق پویان:
۱- ضرورت مبارزه ی مسلحانه و رَدِ تئوری بقاء
۲- خشمگین ازامپریالیسم، ترسان از انقلاب
۴- کنون ره او(درباره صمد بهرنگی)
۵- بازگشت به «نا کجا آباد»
۶- باز گردیم