woensdag 18 februari 2015

درباره سیاهکل -ناصر وحدتی


پاسگاه سیاهکل/ عکس: امید ایران‌مهر
چریک‌ها پدرم را به گلوله بستند!
روایت فرزند یکی از کشته‌شدگان درگیری‌های پاسگاه سیاهکل
تاریخ ایرانی: «ناصر وحدتی هستم، فرزند اکبر، منزل ما در لیش است، کارمند بانک هستم!» این پاسخ ناصر وحدتی به بازجویش کافی نبود. برگه دیگری جلویش گذاشتند که رویش نوشته شده بود: «هویت شما محرز است! لطفا مفصل توضیح بدهید که انگیزۀ آشنایی شما با ایرج نیری چه بود؟» ایرج نیری معلم مدرسۀ شاعوزلات (شبخوسلات) بود، از سران اصلی گروه جنگل چریک‌های فدایی خلق که فقط دو سال از ناصر بزرگتر بود. بازجو این گفتۀ وحدتی را باور نمی‌کرد که نوشته بود «انگیزۀ آشنایی من و ایرج نیری، بازی والیبال در حیاط مدرسۀ شاغوزلات بود!»

ناصر بعد از ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ که چریک‌ها به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند، بازداشت شد؛ به پاسگاهی که ساختمان عریض و طویلی نداشت، دو اتاق بود با یکی، دو پستو در پایین و دو اتاق با راه پله در بالا، پشت مسجد شهر و ابتدای جاده لشکریان.‌‌ همان روز و‌‌ همان جا بود که پدر ناصر وحدتی، رئیس خانه انصاف لیش و مهربون و شاغوزلات که منتظر استوار صادقی، رئیس پاسگاه نشسته بود، تیر خورد و وقتی خبر فوتش به گوش ناصر رسید، که پسر به اتهام همکاری با چریک‌ها در بند بود.


ناصر وحدتی که بیشتر به عنوان یکی از خوانندگان گیلکی شناخته می‌شود، ماجرای روز حمله به پاسگاه سیاهکل را روایت کرده 

است. کتاب «داستان سیاهکل» او شرح کاملی است از آشنایی او با گروه جنگل، ماجراهای بهمن ۴۹ و بازداشت و بازجویی‌های 
http://tarikhirani.ir/fa/files/72/bodyView/753/%DA%86%D8%B1%DB%8C%DA%A9%E2%80%8C%D9%87%D8%A7.%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D9%85.%D8%B1%D8%A7.%D8%A8%D9%87.%DA%AF%D9%84%D9%88%D9%84%D9%87.%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF!.html

Geen opmerkingen:

Een reactie posten