maandag 30 maart 2015

درباره بیژن جزنی

ادبیات و آثار مربوط به بیژن جزنی 

جمع‌بندی مبارزات سی ساله اخیر در ایران
پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق
رابطهٔ جنبش انقلابی مسلحانه با خلق «رابطه پیشاهنگ با توده»
دربارهٔ آگاهی و خودانگیختگی
دربارهٔ مارکسیسم انقلابی و مارکسیسم بورژوازی
دربارهٔ روانشناسی اجتماعی
مسائل جنبش ضداستعماری و آزادی‌بخش خلق ایران و عمده‌ترین وظایف کمونیست‌های ایران درشرایط کنونی
مبرم‌ترین مسائل جنبش انقلابی ما در لحظه کنونی
حزب طبقه کارگر ایران
مشی سیاسی و کار توده‌ای
وحدت و نقش استراتژیک چریک‌های فدائی خلق
طرح جامعه‌شناسی و مبانی استراتژیک جنبش انقلابی ایران
چگونه مبارزه مسلحانه توده‌ای می‌شود
مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی
نامه‌ای از زندان
ترانهٔ "سرود بیژن" (صبح سپید)، در وصف بیژن جزنی
--------------------------


http://jazaniarchive.blogspot.nl/2012/04/blog-post_2410.html

zondag 29 maart 2015

بیژن جزنی و یاران همراهش

دو مقاله از رسانه های چاپ داخل ایران در مورد کشتار 30 فروردین و شهادت 9 زندانی سیاسی

توضیح نبرد خلق: دومطلب زیر که همراه با ذکر ماخذ در زیر مطالعه می کنید در مورد به شهادت رساندن 9 زندانی سیاسی در 30 فروردین 1354 به دست مزدوران رژیم شاه می باشد.
بعضی اشتباهات در مورد بعضی از رویدادها در این دو مقاله وجود دارد که در مورد بعضی از آنها توضیح داده ایم*. اما هدف ما در مورد چاپ این دو مطلب این است که نشان دهیم بر خلاف بعضی از نظرات انحرافی، جنبش مسلحانه سالهای قبل از انقلاب هم چنان مورد توجه جامعه می باشد.


سی امين سال گلوله باران بيژن جزنی و ياران
زندگی نامه بيژن جزنی
ويژه نامه «نسل سوم»، نشريه دانشجويان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی

بيژن جزنی در سال ١٣١٦ در تهران متولد شد. پدرش حسين افسر ژاندارمری بود و مادرش خانه دار. دوران کودکی و نوجوانی را در سال های پر التهاب دهه ٢٠ و ٣٠ گذراند.
پدر جزنی زمانی که او ٩سال سن داشت به فرقه دموکرات آذربايجان پيوست و پس از سرکوب آن به ناچار و از هراس اعدام رژيم شاه به شوروی پناهنده شد.
خانواده جزنی مجبور شدند به خانه پدر بزرگ مادری خود بروند. زندگی در خانه پدربزرگ تاثير اساسی در زندگی بيزن نوجوان نهاد او در محيطی رشد می کرد که افراد آن در سازمانهای حزب توده به صورت حرفه ای فعاليت می کرد به تبع اين شرايط بيژن به سازمان جوانان حزب توده پيوست. به ابتکار او باشگاه کوچکی از حزب در محله «مفت آباد»  در سال ١٣٣١ داير شد و علاوه بر جذب جوانان به حزب از ولگردی و بطالت جوانان جلوگيری می شد.
بعد از کودتای ٢٨ مرداد بيژن مخفی شد اما در آذر همان سال دستگير شد که بعد از سه ماه بازداشت با ضمانت ازاد شد. و به کارهای حزبی خود به صورت مخفيانه ادامه داد.
در اين ايام او موسسه فيلم و عکسی را تاسيس کرد و در سال ١٣٣٧ در حالی که از شغل و درامد کافی برخوردار بود به صورت متفرقه در آزمون ششم ادبی شرکت کرد و ديپلم گرفت و سال بعد در رشته فلسفه دانشگاه تهران ثبت نام کرد. ورود به دانشگاه راه جديد مبارزه را پيش پای بيزن نهاد.
جزنی در ٢١ مهرماه ١٣٣٩ با ميهن قريشی از رفقای حزبی قديمی خويش ازدواج کرد که حاصل آن دو پسر «بابک و مازيار»  بود.
با ورود جزنی به دانشگاه او با استفاده از تجربيات گذشته خود در تشکيلات جوانان حزب توده به سازماندهی حرکتهای دانشجويی پرداخت و در چند تظاهرات و تجمع دانشجويی نقش بسزايی داشت و به خاطر اين فعاليتهايش چندين بار دستگير شد. در طول مدت مبارزه جزنی در جنبش دانشجويی او با جبهه ملی هم ارتباط داشت اما به خاطر بی عملی اين جبهه همچنين برخوردهای غير دموکراتيک آنان بيژن و يارانش از آن جدا شدند(1) و دست به تشکيل تشکيلات مخفی دانشجويی در دانشگاه زدند و شروع به عضو گيری کردند که در اين راه حسن ضيا ظريفی نقش بزرگی را ايفا کرد. اين گروه برای ترويج ديدگاههای خود دست به انتشار نشريه پيام دانشجو به صورت وسيعترين و تاثيرگذارترين نشريه دانشجويی آن زمان زدند. پس از مدتی جزنی به خاطر فعاليتهايش به وسيله ساواک دستگير شد.
بعد از آزادی به پيشنهاد او گروه با گروه رزم آوران که به وسيله عباس سورکی تشکيل شده بود و يک گروه مبارز با خط مشی چپ بود که از اعضای باقی مانده حزب توده بودند وحدت کردند. برای مبارزه مسلحانه برنامه ريزی کردند و... و اين سر آغاز مبارزه مسلحانه با رژيم شاه بود.
خط مشی گروه تازه به خاطر سابقه افرادش و همچنين فضای مسلط جامعه مارکسيم اعلام شد. اما بحث بر سر برداشت گروه از شرايط روز جامعه و احزابی مثل حزب توده و سازمان انقلابی همچنان باقی ماند. گروه تحت تاثير مبارزات چريکی در آمريکای لاتين و کوبا و ويتنام و بر اثر مطالعه ی آثار چه گوارا و رژی دبره و.. و فضای ديکتاتوری رزيم شاه و انسداد و شکست هرنوع مبارزه مسالمت اميز، خط مشی مبارزه مسلحانه را برگزيد. اما به خاطر لو رفتن گروه به وسيله يکی از اعضا، ساواک (2) توانست جزنی و سورکی را هنگام اجرای قرار در خيابان دستگير کند. مقاومت قهرمانانه جزنی و سورکی در زير شکنجه های وحشيانه ی ساواک موجب شد که اعضای گروه بتوانند مخفی شوند اما با دستگيری «شهرزادی» (3) يکی از اعضای گروه، بيشتر افراد دستگير شدند از جمله (ايزدی، رشيدی، فرخ نگهدار و...) . و بعد از چند وقتی به وسيله ی عباس شهرياری «مرد هزار چهره» باقی اعضا از جمله حسن ضيا ظريفی، چوپان زاده، جليل افشار، کلانتری، کين زاده (4)دستگير شدند.(5)
جزنی در دادگاه به حبس ابد محکوم شد که در تجديد نظر به ١٥ سال زندان تقليل پيدا کرد. بعد از فرار ناموفق برخی از اعضای گروه تمامی آنان به زندانهای شهرستان تبعيد شدند از جمله جزنی که به قم تبعيد شد.
اما در خارج زندان اعضای باقی مانده گروه با ارتباط گيری با گروه «پويان _احمد زاده» سازمان چريکهای فدايی خلق را تشکيل دادند . بيژن جزنی به وسيله همسرش جزوات و مقالات خود را به سازمان می رساند و به عنوان يکی از بزرگترين رهبران فکری سازمان شناخته شده بود. او برخلاف تفکر مسلط چپ در جامعه ما که بيشتر تحت تاثير انديشه های مائو و جهان سومیها بود بيشتر يک انديشه مدرن چپ را ارائه می داد و در اينجا بحثهای فراوانی با احمد زاده داشت(6). اثار متعدد جزنی که بيشتر آنها را در زندان نوشته بود  هنوز هم يکی از سترگترين آثار در حوزه انديشه های چپ در جامعه ما است و در اينجا حتی او را می توان با گرامشی متفکر و مبارز ايتاليايی مقايسه کرد.

در سال ١٣٤٩در ١٩بهمن ماه ١٣ چريک فدايی خلق (7)با حمله به پاسگاه سياهکل که به «حماسه سياهکل» مشهور است رسما مبارزه مسلحانه را با رژيم شاه آغاز کردند. بعد از حماسه سياهکل که سر آغاز مبارزه نوين بر ضد ديکتاتوری شاه بود دژخيمان ساواک با شدت عمل بسياری با مبارزان برخورد کردند به صورتی که پويان و احمدزاده (8)در سال ١٣٥٠در درگيری با ساواک کشته شدند و ديگر اعضای سازمان در جنگ و گريز با ساواک بودند تا اين که بعد از اعدام انقلابی عباس شهرياری مرد هزار چهره ای که در لو دادن و دسنگيری و شکنجه و اعدام مبارزان بسياری نقش داشت در سال ١٣٥٤ بيژن جزنی به همراه ضيا ظريفی و کلانتری و چوپان زاده به همراه ٤ تن از ديگر مبارزان در بالای تپه های اوين به دست دزخيمان شاه تيرباران شدند که البته رژيم به دروغ اعلام کرد که اينان در حين فرار کشته شدند.

*بعضی از توضیحات ضروری از جانب نبرد خلق
1- بیژن جزنی هیچگاه به طور رسمی عضو جبهه ملی نبود.
2- فرد مزبور ناصر آقایان بود
3- شهرزاد و نه شهر زادی
4- مجید کیانزاد
5- این دستگیریها در دو نوبت بود. حسن ضیا ظریفی در تهران و سعید کلانتری و دو نفر دیگر در خوزستان هنگام خروج از ایران دستگیر شدند. البته هر دو این دستگیریها به علت ارتباط با تشکیلات تهران حزب توده که عباس شهریاری (مر هزار چهره و عنصر نفوذی ساواک در حزب توده) در راس آن بود صورت گرفت.
6- بیژن جزنی هیچگاه با مسعود احمدزاده به طور حضوری بحث نکرده بود. بلکه بیژن پس از شهادت مسعود احمدزاده با نظرات او آشنا شد و بعضی از موارد آن را نقد کرد.
7- تعداد افراد تیمی که به پاسگاه سیاهکل حمله کرد 9 نفر بود.
8- امیر پرویز پویان در درگیری به شهادت رسید و مسعود احمد زاده مدتی بعد دستگیر و در اسفند سال 1350 اعدام شد.




انتقام جويى از محكوم
على ايمن دوست

شرق: سه شنبه 30 فروردین ۱۳۸۴-  19 آپریل 2005

شنبه، ۳۰ فروردين ماه سال ۱۳۵۴ روزنامه هاى عصر تهران خبرى نسبتاً كوتاه مخابره كردند. تيتر خبر در روزنامه اطلاعات به اين شكل بود: «۹ نفر از زندانيانى كه قصد فرار داشتند كشته شدند.» همين روزنامه در صفحه ۴ خود در تشريح خبر فوق آورده بود: «امروز مقامات انتظامى اعلام كردند، ۹ نفر [از] زندانيانى كه قصد فرار داشتند كشته شدند. طبق اطلاعات مقامات مزبور تعدادى از زندانيان ماجراجو در داخل زندان مبادرت به تحريك ساير زندانيان مى كردند. مقامات زندان تصميم گرفتند آنها را به زندان ديگرى منتقل نمايند. هنگامى كه اتوبوس حامل زندانيان مورد بحث جهت انتقال آنان به زندان ديگر در حركت بوده، زندانيان ضمن حمله به مامورين مستقر در اتوبوس زندانى و مجروح كردن دو نفر از آنها موفق مى شوند از اتوبوس خارج شوند و مبادرت به فرار نمايند. در اين موقع مامورين مستقر در دو خودرو متعاقب اتوبوس كه ماموريت مراقبت و محافظت از اتوبوس را به عهده داشتند، اقدام به تيراندازى به طرف زندانيان فرارى كردند و در نتيجه ۹ نفر از زندانيان كشته شدند و هيچ يك موفق به فرار نگرديدند. وضع مزاجى دو نفر از مامورين كه يكى از آنها مورد اصابت گلوله ساير مامورين قرار گرفته رضايت بخش است. اسامى زندانيان كشته شده به شرح زير است: ۱- محمد چوپان زاده ۲ _ احمد جليل افشار ۳ _ عزيز سرمدى ۴ _ بيژن جزنى ۵ _ حسن ضياظريفى ۶ _ كاظم ذوالانوار ۷ _ مصطفى جوان خوشدل ۸ _ مشعوف كلانترى ۹ _ عباس سوركى.»
اما خبر فوق كه توسط ساواك تنظيم و براى چاپ به روزنامه ها ارسال شده بود، تنها پرده انتهايى از يك نمايشنامه را - كه آن هم به طور كاملاً ساختگى و تصنعى پرداخته شده بود - در برابر ديدگان تماشاچيان خود قرار داده بود، غافل از اين كه هر ناظرى با يك نگاه سطحى به نام كشته شدگان و ديدن اسامى آنها به راحتى پى مى برد كه اين تنها ظاهر قضيه است و در پشت اين ظاهر ساده ماجرايى فجيع رقم خورده است و جالب اينجاست در حالى كه همه ارگانها، از اين كشتار به وسيله ساواك مطلع بودند، ارتشبد نصيرى رئيس ساواك در گزارش خيلى محرمانه شماره ۶۹۹ / ك، مورخ۷/۲/،۵۴ به رياست اداره دادرسى نيروهاى مسلح، همين نمايشنامه را با طول و تفصيل بيشترى شرح مى دهد و در انتها خواستار آگاهى از رسيدگى هاى معموله آن سازمان مى شود. ارتشبد نصيرى، در گزارش فوق، تاريخ كشته شدن آنها را پنجشنبه، ۲۸/۱/۵۴ قيد مى كند، اما اعترافات بعدى يكى از عاملان اين كشتار (بعد از انقلاب) و همچنين گزارش معاينه جسد مربوط به حسن ضياظريفى، تاريخ فوت را جمعه، ۲۹/۱/۵۴ نشان مى  دهد، اما مهم در اين ميانه، نه تاريخ اين ماجرا، بلكه نفس اين عمل بود كه حقايق آن به تدريج براى عموم آشكار شد.
در حقيقت از ۹ نفرى كه آن روز توسط ساواك به قتل رسيدند، ۷ نفر از اعضاى گروهى بودند كه با سابقه فعاليت سياسى در سازمان جوانان حزب توده، در اوايل دهه ۴۰ با مركزيت «بيژن جزنى» گردهم آمده و با ورود «حسن ضياظريفى» در اواخر سال ۴۴ به كادر مركزى اين محفل، گروهى را تحت عنوان (جزنى _ ظريفى) شكل داده بودند كه خطى مشى مبارزه مسلحانه را در پيش گرفته بودند. البته ساواك در بهمن ۴۶ توسط يك عنصر نفوذى به نام ناصر آقايان (با نام مستعار آبخور، كه اتفاقاً همشهرى عباس سوركى هم بود) پى به وجود چنين گروهى برد و طى دو عمليات ابتدا بيژن جزنى (۳۲ساله) و عباس سوركى (۳۰ ساله) و سپس مابقى اعضاى گروه را دستگير كرد. اعضاى دستگير شده جمعاً ۱۴ نفر بودند كه از جمله آنها مى توان به: مشعوف (سعيد) كلانترى نظرى (دايى جزنى ۲۸ساله)، محمد چوپان زاده (۳۲ ساله)، حسن ضياظريفى (۲۷ ساله)، عزيز سرمدى (۲۷ ساله)، احمد جليل افشار (۲۸ ساله)، ضرار زاهديان (۴۰ ساله)، دكتر حشمت الله (سيروس) شهرزاد (۳۷ ساله) اشاره كرد. جلسات دادگاه بدوى در دى و بهمن ،۴۷ يعنى يك سال بعد از دستگيرى آنها و با اتهام اقدام بر ضد امنيت داخلى و قصد انجام انفجار در مسير شاه و تمرين براى جنگهاى پارتيزانى، به رياست تيمسار «ضيا فرسيو» برگزار شد كه از طرف نهادهاى بين المللى حقوق بشر مورد توجه جدى قرار گرفت و افرادى نظير خانم «بتى اشتون» (Betty Assheton) به عنوان ناظر قضايى از طرف سازمان عفو بين الملل، ويلسون نماينده مجلس عوام انگليس و لوئيجى عضو حزب كمونيست ايتاليا براى شركت در جلسات دادگاه جزنى و دوستانش به ايران سفر كردند. در اين دادگاه هر يك از اعضاى گروه، به هنگام دفاع و رد اتهامات دادستان با استناد به مواد قانونى، به شرح بازجويى و شكنجه هاى خود نيز پرداختند. دادگاه بدوى در آخر بهمن ۴۶ راى خود را صادر كرد كه طبق اين راى، براى بيژن جزنى (۱۵سال حبس) و براى ۶ نفر ديگر از ۷ نفر متهم اصلى اين پرونده (همان كشته   شدگان ۲۹ فروردين ۵۴) حبسهاى هشت تا ۱۰ سال بريده شد. دادگاه تجديد نظر هم به رياست سرتيپ مجيد نقدى برگزار شد كه در راى نهايى تنها محكوميت يكى از ۱۴ نفر فوق به نام «كيومرث ايزدى» كه به شش سال حبس محكوم شده بود، به دليل اظهار پشيمانى در دادگاه بدوى لغو و او تبرئه شد. اين افراد پس از پايان جلسات دادگاه به زندان قصر برده شدند و تا تاريخ ۵/۱/۴۸ در آن زندان ماندند تا اين كه در اين تاريخ به دليل فرار ناموفق ۴ تن از اعضاى گروه (كلانترى، چوپان زاده، سرمدى و سوركى) ساواك تصميم مى گيرد آنها را از هم جدا كند، براى همين هر يك را به زندانى در شهرهاى مختلف تبعيد مى كند. بدين ترتيب جزنى به زندانى در قم، ضياظريفى به زندانى در رشت، كلانترى به بندر عباس، سرمدى و سوركى به برازجان و... منتقل مى شوند. اما اين پايان كار گروه (جزنى _ ظريفى) نبود، گروه آنها پس از اين دستگيرى ها از هم نمى پاشد و شمارى از اعضاى اين گروه كه از دستبرد ساواك جان سالم به در برده بودند (نظير صفايى فراهانى، صفارى آشتيانى، غفور حسن پور و...) گروه را بازسازى كرده و با همكارى گروهى به نام «احمدزاده» به طرح ريزى و اقدامات چريكى شهرى (گروه احمدزاده) و روستايى (گروه صفايى فراهانى كه باقى مانده جزنى بودند) دست زدند كه حاصل اقدامات گروه فراهانى حادثه سياهكل بود كه منجر به كشته شدن وى گرديد و بعد از كشته شدن او (*) و زمانى كه تنها حميد اشرف از شاخه جنگل باقى مانده بود(**) ادغام گروه (اشرف _ احمدزاده) رسمى شد و نام «سازمان چريك هاى فدايى خلق» را بر خود نهاد. در طول تمام اين دوران زندانيان گروه (جزنى _ ظريفى) در زندان بودند تا اين كه پس از حادثه سياهكل و برملا شدن ارتباطى كه بين حسن ضياظريفى (در زندان رشت) و غفور حسن پور شكل گرفته بوده، ساواك مجدداً پى مى برد كه گروه (جزنى _ ظريفى) متلاشى نشده و برخى اعضا در بيرون فعال هستند. بدين ترتيب بود كه بدون هيچ گونه خبرى ضياظريفى را با هلى كوپتر به تهران منتقل مى كنند و پس از محاكمه مجدد، ابتدا او را به اعدام و سپس به حبس ابد محكوم مى نمايند و اين بار در تاريخ ۱۸/۸/۵۰ او را به زندانى به كرمان منتقل مى نمايند. اما سه سال بعد از اين جريان، يعنى سال ۵۳ عمليات نظامى سازمان چريك هاى فدايى خلق گسترش زيادى مى يابد. آنها از مرداد ماه تا اسفند ماه ،۵۳ ده عمل نظامى انجام دادند كه از جمله آنها مى توان به ترور «سروان نيك طبع» بازجو و شكنجه گر معروف ساواك در ۱۹ دى ۵۳ و ترور سروان نوروزى افسر گارد دانشگاه اشاره كرد. اما مهمترين عمليات اين سازمان ترور «عباسعلى شهريارى نژاد» بود. اين ترور كه در ساعت ۷ و ۴۰ دقيقه بامداد روز ۱۴ اسفند ۵۳ رخ داد، از لحاظ تاريخى داراى اهميت بيشترى بود. در اصل ترور عباس شهريارى كه با اسم «اسلامى» فعاليت مى كرد و در بين نيروهاى سياسى به «مرد هزارچهره» معروف بود و از بزرگترين نفوذیهاى حكومت در بين نيروهاى چپ بود، تنها ۲ روز بعد از اين صورت گرفت كه شاه با اعلام تشكيل حزب رستاخيز (در ۱۲ اسفند) و برقرارى نظام تك حزبى، عملاً شمشير خود را براى مخالفان از رو بسته بود و به همين جهت، اين ترور، بيش از پيش ساواك را عصبانى ساخت. مجموعه اين ترورها كه در عرض چند ماه صورت گرفته بود، آن قدر خشم ساواك را برانگيخته بود كه آنها را به فكر انتقام جويى انداخت. بدين ترتيب ساواك در ۱۵ اسفند ۵۳ (يك روز بعد از ترور شهريارى)، بيژن جزنى و مابقى افرادى را كه در سال ۴۸ پس از فرار بى فرجام، به زندان هاى شهرهاى مختلف تبعيد شده بودند، به قصر و از آنجا به اوين منتقل كرد. دو تن ديگر از آنها يعنى جليل افشار و چوپان زاده را هم دو روز بعد به اوين منتقل كردند. بعد از ترور سرتيپ زندى پور (رئيس مشترك كميته شهربانى) و راننده اش در ۲۶ اسفند ،۵۳ چند زندانى ديگر را هم به اوين منتقل كردند كه در بين آنها «مصطفى جوان خوشدل» و «كاظم ذوالانوار» از اعضاى سازمان مجاهدين خلق به چشم مى خوردند.
به غير از ترورهاى صورت گرفته، ساواك به خوبى مى دانست كه اينها اولين كسانى اند كه در ايران حرف از مبارزه چريكى شهرى زدند كه در نيمه راه (دى و بهمن ۴۶) به دام افتادند، در زندان نيز اقدام به فرار كردند و در حين عمل به فرار به چنگ نگهبانان افتاده، مجازات را تحمل كردند. از طرفى ساواك رويداد سياهكل و ترور «فرسيو» از مهمترين مهره  هاى دادرسى ارتش را كه خود رياست اولين دادگاه جزنى و يارانش را بر عهده داشت، از طرف همين افراد قلمداد مى كرد. به علاوه اين افراد حتى در زمان حبس هم دست از فعاليت نمى كشيدند و درون زندان هم به كادرسازى و تربيت چريك و تدوين مبانى نظرى مبارزه مسلحانه مى پرداختند و حتى برخى جزوه هاى آنها به بيرون هم مى آمد و براى حكومتى كه با اعلام رسمى تك حزبى بودن، كمر به نابودى گروههاى چريكى و غيرچريكى گرفته بود، اين اعمال تحمل ناپذير مى نمود و مستوجب مجازاتى بس سنگين. در راستاى اين انتقام جويى، ساواك تصميم مى گيرد كه اين ۹ نفر را به يك جا منتقل كرده و با طرح ريزى سناريوى «فرار از دست مامورين هنگام انتقال به زندان ديگر» آنها را به قتل برساند. اين سناريو كه به نظر مى رسيد طرح «ثابتى» باشد، آن قدر تصنعى نوشته و اجرا شد كه در همان زمان هم واكنشهاى وسيع داخلى و خارجى را در پى داشت. مقالات فراوان در روزنامه هاى بزرگ دنيا (مثل لوموند _ نوول در فرانسه) منتشر شد و ميتينگها و اعتراضاتى در مقابل سفارت «شاهنشاهى» در كشورهاى اروپايى و آمريكايى بر پا گرديد. موج اين حركت به حدى بود كه در نامه خيلى محرمانه شماره ۶۷۴۶۰/۲۲۵۲۰ مورخ ۱۷/۲/۵۴ كه درباره كشته شدن اين نه نفر نوشته شده، نشان آثار كاملاً نامطلوب در اذهان عمومى و حتى كارمندان نخست وزيرى به چشم مى خورد. اما به هر حال هر چه بود و هرچه شد، زواياى مختلف اين حادثه، تاريك ماند تا با پيروزى انقلاب اسلامى كه به دستگيرى جمعى از عاملان حادثه انجاميد، زواياى تاريك نيز روشن شد. يكى از اين عاملان كه بعد از انقلاب دستگير و محاكمه شد «بهمن نادرى معروف به تهرانى» شكنجه گر ساواك و سربازجوى آن سازمان مخوف و سرپرست بخش سياسى اوين بود. او در يك مصاحبه تلويزيونى در شب اول خرداد ۵۸ اعترافاتى كرد كه چهره رژيم شاه را بيش از پيش آشكار كرد. او در اين مصاحبه بعد از توضيح مختصرى راجع به تشكيل كميته مشترك ضدخرابكارى ساواك _ شهربانى به تشريح چگونگى قتل عام گروه (جزنى _ ظريفى) پرداخت. او گفت: «به وسيله محمدحسن ناصرى» معروف به عضدى از طرح آقاى ثابتى خبردار شده و روز ۲۹فروردين به دستور «رضا عطارپور» كاظم ذوالانوار را به اوين منتقل كردم. ساعت ۵/۲ بعدازظهر ناهار را در رستوران هتل آمريكا به اتفاق رضا عطارپور و... (عده اى ديگر از اعضاى ساواك) مى خورديم كه عطارپور طرح عملياتى را كه مورد تصويب آقاى ثابتى و سرهنگ وزيرى (رئيس زندان اوين) قرار گرفته بود برايمان شرح داد. بدين ترتيب دو تن از افراد ساواك (محمدعلى شعبانى معروف به حسينى و ناصر نوذرى معروف به رسولى كه در ناهار حاضر بودند) زندانيان را از اوين تحويل گرفتند و ما هم با سرهنگ وزيرى به محل رفتيم. با راهنمايى وزيرى و به دنبال مينى بوس حامل زندانيان به بالاى ارتفاعات بازداشتگاه اوين رفتيم و سرهنگ وزيرى با بى سيم گفت هيچ كس حق ندارد بالا بيايد و سربازى را كه آ نجا پاس مى داد مرخص كرد. زندانيان را پياده كرده و به رديف روى زمين نشاند، در حالى كه چشمها و دستانشان بسته بود و عطارپور فاتحانه قصد خود را به زندانيان اعلام كرد. جزنى و چند نفر ديگر به اين عمل به شدت اعتراض كردند. اولين كسى كه رگبار مسلسل يوزى را به سوى آنها بست «سرهنگ وزيرى» بود و از آنجا كه گفتند همه بايد شليك كنند، من هم به عنوان نفر چهارم يا پنجم شليك كردم.» تهرانى ادامه داد: «دستها و چشمهايشان بسته شده بود و روى زمين نشسته بودند و اگر شما به ما فرصت مى دهيد آنها هيچ فرصتى به آنها ندادند و همين طور رگبار بستند و بعد «سعدى جليل اصفهانى» بالاى سر همه رفت و تير خلاص را شليك كرد. من و رسولى چشم بندها را سوزانديم و اجساد را داخل مينى بوس گذاشتيم و حسينى و رسولى جنازه آنها را به بيمارستان ۵۰۱ ارتش بردند و پزشكى قانونى از آنها بازديد كرد و اجازه دفن صادر شد.»
منابع:
۱ - روزنامه اطلاعات، شنبه ۳۰ فروردين ،۱۳۵۴ شماره ۱۴۶۸۴
۲ _ چپ در ايران به روايت اسناد ساواك
۳ _ زندگينامه حسن ضياظريفى، به قلم دكتر ابوالحسن ضياظريفى، نشر امين دژ، بهار ۱۳۸۲

توضیحات نبرد خلق
*- علی اکبر صفایی فراهانی در رویدادهای مربوط به حمله به پاسگاه سیاهکل کشته نشد. بلکه وی دستگیر و همراه با 12 نفر دیگر در 26 اسفند سال 1349 اعدام شد.
**- به جز حمید اشرف تعدادی دیگر از اعضای گروه پس از سیاهکل باقی مانده بودند
بیژن و یارانش 
































https://www.youtube.com/watch?v=4ukhDiYmzzM


------------------------------------
30
 فروردین  |  بیژن جزنی تیرباران شد

تاریخ ایرانی: در روز ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ بیژن جزنی به همراه ۸ نفر دیگر از فعالان سیاسی چپ‌گرا تیرباران شد.

بیژن جزنی سال ۱۳۱۶ در خانواده‌ای سیاسی متولد شد. خانوادهٔ پدری و مادری او هر دو از هواداران و فعالان حزب توده بودند. پدرش حسین افسر ژاندارمری و از اهالی جزن (روستایی در حوالی نطنز) اصفهان بود و مادرش عالمتاج کلانتری نظری اهل نطنز بود. حسین جزنی ابتدا عضو حزب توده بود و بعد به فرقه دموکرات پیوست و پس از شکست این فرقه به آذربایجان شوروی رفت و تا سال ۱۳۴۵ به ایران بازنگشت. بیژن نیز به تبعیت از پدر در حالی که تنها ۱۰ سال سن داشت، در سال ۱۳۲۶ به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست و با اینکه شرایط سنی عضویت حداقل ۱۳ سال بود، اما به علت فعالیت و علاقهٔ چشمگیر چند نوجوان کمتر از ۱۳ سال، حوزه مخصوصی برایشان تشکیل شد و جزنی یکی از افراد این حوزه بود.

۱۵ بهمن ۱۳۲۷ محمدرضا شاه مورد سوء قصد قرار گرفت و در پی این اتفاق هیات وزیران، حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد و حمله به سازمان‌های حزبی آغاز شد. در همین سال بود که بیژن جزنی ۱۱ ساله فعالیت‌های مخفی خود را آغاز کرد. جزنی در این دوران رابط بین کادرهای مخفی حزب بود و طی سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ به فعّالیت‌های مخفی سازمانی از یک سو و فعّالیت‌های علنی در سطح دانش‌آموزان می‌پرداخت.

فعالیت‌های سیاسی جزنی در دوران مصدق ادامه یافت اما در پی وقوع کودتای ۲۸ مرداد بود که با شدت گرفتن برخورد با نیروهای سیاسی، جزنی چند باری به واسطه فعالیت‌های سیاسی روانه زندان شد. اولین ‌بار چند ماه پس از کودتا بود که بازداشت شد. اما با وجود کشف مدارکی دال بر فعالیت‌های مخفی‌اش به علت سن کم او از یک سو و نفوذ افسران توده‌ای در دادرسی ارتش از سوی دیگر، پس از چند هفته آزاد شد.

در پاییز ۱۳۳۳ بیژن جزنی بعد از چندبار بازداشت و آزادی، بار دیگر دستگیر و این ‌بار به ۶ ماه زندان محکوم شد. جزنی پس از آزادی در بهار ۱۳۳۴ فعالیت‌های خود را پی گرفت و به دلیل مشکلات شدید مالی و در عین حال علاقه‌ای که به نقاشی علاقه داشت، در یک مؤسسه تبلیغاتی استخدام شد. در این مقطع بود که روز‌ها به محل کار می‌رفت و شب‌ها به ادامه تحصیل می‌پرداخت. در همین سال‌ها بود که به همراه برخی همفکرانش از جمله محمد چوپان‌زاده در تدارک تشکیل گروهی برآمد. در فروردین ۱۳۳۸ اوّلین نشریه گروه که جزنی در تنظیم مقالات و خطّ مشی آن نقش اساسی را ایفا می‌کرد به صورت پلی‌کپی با دستگاه دست‌ساز منتشر شد. در پاییز ۱۳۳۸ با لو رفتن گروه و دستگیری یکی از اعضای آن انتشار مرتب نشریه متوقف و تصمیم بر این شد که به مناسبت‌های مختلف اعلامیه‌هایی صادر کنند. در ۱۳۳۹ با شروع کار جبهه ملی دوم بیژن جزنی هم به جبهه پیوست و فعالیت‌های سیاسی خود را در آن پی گرفت.

پس از سرکوب جبهه ملی در سال ۱۳۴۲ جزنی و عده‌ای از دوستانش مدتی نشریه‌ای سیاسی به نام «پیام دانشجو» منتشر می‌کردند. پیام دانشجو، نماد جبهه متحد جناح‌های مختلف سیاسی در جنبش دانشجویی بود. به این ترتیب که تا اوایل ۱۳۴۳ حسن ابراهیم حبیبی (که بعد از انقلاب اسلامی چند دوره معاون اول رییس‌جمهوری شد) سردبیر و مسئول گردآوری مطالب و اخبار آن بود و بیژن جزنی امور فنی مانند آماده‌سازی و چاپ اول آن را برعهده داشت. در بهار ۱۳۴۳ هیات تحریریه‌ای برای پیام دانشجو انتخاب شد که تقریباً همه جناح‌های دانشجویی را در بر می‌گرفت و هوشنگ کشاورز صدر، متین دفتری، مجید احسن و منصور سروش در آن حضور داشتند. جزنی آماده‌سازی و چاپ و بهزاد نبوی پخش آن را عهده‌دار بودند. ماشین‌نویسی و تهیهٔ استنسیل و امکانات چاپی که محدود به یک دستگاه پلی‌کپی دست‌ساز بود، توسط بیژن تهیه می‌شد. در اواخر سال ۱۳۴۳ و بهار ۱۳۴۴ از هر شماره پیام دانشجو در حدود ۵۰۰ نسخه چاپ می‌گردید.

جزنی در فاصله سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ بار‌ها به زندان افتاد. در سال ۱۳۴۲ به عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغ‌التحصیل شد. در همین سال بود که با توجه به اتخاذ خطّ مشی جدیدی که گروه به آن رسیده بود، فعالیت‌ها در قالب یک سازمان سیاسی- نظامی وارد فاز نوینی شد و بیژن جزنی به همراه ۳ تن دیگر از همفکرانش به عنوان کادر مرکزی آن انتخاب شدند.

در اوایل پاییز ۱۳۴۲، سازمان دانشجویان جبههٔ ملی که پس از درگیری‌های میدان بهارستان (۱۵ شهریور ۱۳۴۲) از سیاست رهبری جبههٔ ملی ناامید شده بود، درصدد برآمدند تا به یاری برخی از رهبران و مسوولان جبههٔ ملی، رهبری جدیدی برای این جبهه برگزینند و از انحلال آن جلوگیری کنند. این تلاش‌ها به تشکیل جبههٔ ملی سوم در سال ۱۳۴۴ انجامید که جزنی در تدارک آن شرکت داشت.

جزنی آخرین بار در سال ۱۳۴۴ به واسطه فعالیت‌های دانشجویی بازداشت شد و به همراه دیگر اعضای کمیته دانشجویی دانشگاه تهران که حالا دیگر از انشعابیون جبههٔ ملی محسوب می‌شدند، در دادگاه نظامی به ۹ ماه زندان محکوم شد.

بعد از آزادی از زندان مسئولیت فعالیت‌های علنی به عهده بیژن گذاشته شد. در پاییز ۱۳۴۶ به مناسبت مرگ تختی یکی از بزرگترین گردهمایی‌های علنی سازمان انجام گرفت که جزنی در سازمان‌دهی آن نقشی کلیدی داشت. در همین دوران بود که تدارک مبارزه مسلحانه و تامین سلاح برای آن در دستور کار گروه قرار گرفت. زمانی که جزنی همراه با یکی دیگر از اعضای گروه به نام «سورکی» اسلحه‌های تهیه شده را به همراه داشتند به دام پلیس افتادند. به دنبال این اتفاق چند تن دیگر از یاران جزنی نیز بازداشت شدند و در دادگاه، دادستان نظامی ابتدا برای جزنی و ۷ نفر دیگر تقاضای حکم اعدام کرد اما آنان نهایتاً به ۱۵ سال زندان محکوم شدند.

در همین دوره بود که با به هم پیوستن دو گروه «بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی» و «مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان»، سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران شکل گرفت و با حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم شاه را آغاز کرد.

جزنی تا فروردین ۱۳۴۸ در زندان قصر بود اما به دنبال فرار نافرجام یارانش از زندان به قم تبعید شد و پس از عملیات نظامی سیاهکل، به اوین منتقل شد. هرچند جزنی در طول دوران زندان تحت فشارهای شدید و شکنجه‌های فراوانی قرار گرفت اما در همین دوره مجموعه مقالاتی از زندان به بیرون داد که در ساختار ایدئولوژیک سازمان متبوعش تاثیرگذار شد.

بیژن جزنی در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ پس از چند سال تبعید به زندان اوین بازگردانده شد اما در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ همراه با ۶ نفر دیگر از چریک‌های فدایی خلق به نام‌های حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپان‌زاده و عباس سورکی به همراه مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار دو عضو سازمان مجاهدین خلق در تپه‌های اطراف زندان اوین توسط عوامل حکومت تیرباران شدند.

روزنامه‌ها فردای آن روز خبر کشته شدن جزنی و یارانش را با تیتر «۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند» پوشش دادند اما حقیقت ماجرا تا زمان وقوع انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ مسکوت ماند. زمانی که به دنبال دستگیری و محاکمهٔ اعضای ساواک معلوم شد بیژن جزنی و یارانش نه در هنگام فرار که به وسیله ماموران به تپه‌های اوین برده و در آنجا به رگبار گلوله بسته شدند.

فروردین -ره انجام-اکرامی-کامیابی

رفیق پروین ره انجام پرستار بود و در ارتباط با بخش مشهد سازمان فعالیت میکرد که در محاصره مامورین امنیتی مجبور به درگیری میشود و
با گلوله ساواکی ها در خیابان جان می بازد.
---------------------------------------
رفیق حمید اکرامی متولد لاهیجان و هجدهم فروردین پنجاه و پنج در محاصره خانه تیمی و طی درگیری کشته میشود

----------------------------
رفیق محمدرضا کامیابی دانشجوی فیزیک دانشگاه صنعتی در خیابان به محاصره ماموران امنیتی مجبور به درگیری شده و کشته میشود


=============

خانه پنجه شاهی ها(نارمک)-فروردین


پریدخت آیتی (غزال)متولد خرم آباد و سال 1350 در ارتباط با سازمان قرار میگیرد و پس از مدتی توسط ساواک دستگیر میشود اما به دلیل جسارت و توانایی وی متوجه رابطه اش نمیشوند با این حال شش ماه زندان تحمل میکند پس از آزادی زندگی مخفی اختیار میکند و مسئولیت چندین تیم را به عهده داشته است
پس از ضربات سال 1355 در تلاش برای بازسازی امکانات و ارتباط به خانه پنجه شاهی می رود و ذر زمان خروج متوجه تعقییب(محاصره) ماموران امنیتی میشود که در تلاش برای شکستن حلقه محاصره مجبور به درگیری میشوند و طی عملیات دلیرانه ای همراه با رفقا نسرین و سیمین پنجه شاهی و عباس هوشمند تا اخرین گلوله می جنگند و فدایی وار جان می بازند.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو




maandag 23 maart 2015

فروردین -آرمان خلق

عليرضا نابدلمتخلص بهاوختای( ٬۱۳۲۳ تبریز – ٬۱۳۵۰ تهران) شاعر
۱] فعال فرهنگی[ ۲]و از اعضای هسته ] معاصر ترک زبان ایرانی ٬ ٬
۳].اوليهسازمان چریک های فدایی خلق ایران بود ][۴]
عليرضا نابدل در سال ۱۳۲۳ در خانواده متوسطی در تبریزمتولد شد. او
بعد از اتمام دوران تحصيلات ابتدایی و متوسطه ٬ برای ادامه تحصيل در
رشته قضایی به دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران وارد
شد. قبل از آنکه تحصيلاتش را به پایان برساند ٬ دانشگاه را ترک گفت و با محمل معلمی برای رفتن به ميان توده ها
راهی رضایيهشد. از اواخر سال ۱۳۴۴ با صمد بهرنگی ٬ بهروز دهقانی ٬کاظم سعادتی و مناف فلکی در ارتباط نزدیک
۴۶ ضرورت مبارزه مسلحانه مورد توجه نابدل و رفقای نزدیکش قرار گرفت. در این دوره – قرار گرفت. در سال های ۴۷
او و رفقای دیگرش گروهی را که بعدا به "شاخه تبریز" سازمان چریک های فدایی خلق ایران معروف شد ٬ تشکيل
دادند. او در تنظيم و پخش اولين اعلاميه های سازمان ( ۱۴ اعلاميه ای که در رابطه با آغاز جنبش مسلحانه ٬ واقعه
۸] هنگامی که نابدل و جواد سلاحی ][۷] [۶][ سياهکل و اولين عمليات چریکی در شهر منتشر شد) شرکت داشت.[ ۵
برای نصب اعلاميه رفته بودند ٬ ماموران کلانتری متوجه ماجرا می شوند و در درگيری مسلحانه ٬ جواد آخرین تير را به
خودش می زند و کشته می شود. عليرضا نابدل که با موتور می خواهد فرار کند ٬ در گودالی می افتد و درحالی که تير
خورده بوده است ٬ دستگير می شود.[ ۹]اميد ایران مهر در سایت "تاریخ ایرانی " این بازداشت را آغاز یک پایان ناميده
است.[ ۱۰ ] بعد از انتقال به بيمارستان شهربانی او را به زیر شکنجه کشيدند. در مدت بازجویی ها همواره از هر
فرصتی برای خودکشی استفاده می کرد. یک بار زمانی که تازه زخم هایش را بخيه زده بودند ٬ به محض اینکه به
هوش آمد ٬ با چنگ بخيه ها را شکافت. و بار دیگر هنگامی که در طبقه سوم بيمارستان شهربانی بستری بود ٬ با
استفاده از یک فرصت کوتاه خود را با سر از پنجره اتاق به بيرون پرتاب کرد. نگهبان که سراسيمه خود را به او رسانده
بود ٬ تنها توانست گوشه لباسش را بگيرد ٬ ولی نتوانست مانع سقوط او شود. نابدل سقوط کرد ٬ شکمش شکافته
شد و دست راستش شکست ٬ اما هنوز زنده بود. در چنين حالتی ٬ دست برد و روده هایش را از شکاف شکمش
بيرون کشيد تا پاره کند و به حيات خویش خاتمه دهد. اما فرصت این کار دست نداد ٬ چه مأمورین رسيدند و مانع این
۱۲ ].کار شدند.[ ۱۱ ] نابدل همراه با هشت تن دیگر از همرزمان خویش در ۲۲ اسفند ماه ۱۳۵۰ اعدام شد00000
-------------------------
فدایی شهید حسین کریمی {(از رفقای آرمان خلق)گروهی که در مرحله بازسازی ارتباط با سازمان مورد حمله ساواک واقع شد}در خانه تیمی محله نیروی هوایی طی درگیری کشته میشود و تعدادی هم پس از آن دستگیر ویا زیر شکنجه  کشته میشوند ویا درماههای بعد(مهر 1350) به جوخه های تیرباران سپرده میشوند .
::::::::::::::::::::::::
حسین تیپ ورزيده و ورزشکاری بود و در والیبال خبره. به ھمین دلیل ھم در تابستان، زمین والیبال باشگاه جوشن در قُرق حسین و دوستان اش بود؛ و بازی والیبال آنھا تماشاچی بسیاری داشت، گھگاه شرط بندی ناچیزی ھم صورت می گرفت که جدی بودن بازی را دو چندان می کرد. يکی ديگر از تفريحات آنھا رفتن به سینما بود. در سینمای شھر گاھی اوقات فیلم خوبی ھم می آوردند که بچه ھا به دیدنش می رفتند. از جمله فیلم ھائی که در خاطرم ھست که با آنھا ديده ام فیلم»زنگ ھا برای که به صدا در می آید» می باشد. بیشه ی کبیری و بیشه قوام و تک درخت، محل آب تنی و به قول ما مَلُونی این بچه ھا بود. و از صدای دلکش، ویگن، مرضیه، ناھید و بنان لذت می بردند، و بعدھا تئودوراکیس یونانی… به این لیست اضافه شدند
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::.
 نخستین گروهی كه در زندان قزل قلعه نظر مرا به خود جلب كرد گروه آرمان خلق بود. اعضای 
این گروه اساساً از جوانان لرستان تشكیل شده بود. این زنده‌یادان به مبارزه مسلحانه 
علیه رژیم دیكتاتوری سلطنتی برخواسته و در نتیجه ضربات وارده دستگیر شده بودند. سرنخ 
ضربات گروه آرمان خلق از دومین عملیات مصادره آنها به دست ساواك شاه افتاد. رفقای آرمان 
خلق قصد داشتند بانكی در خیابان آرامگاه تهران‌) درست بیاد ندارم كه بانك سپه و یا 
ملی بود( مصادره كنند. به سبب بارندگی موتور سیكلت آنها لیز می‌خورد و رفقا چون نمی‌خواستند 
در نتیجه تیراندازی مردم آسیب ببینند از سلاح خود استفاده نمی‌كنند. گویا فقط رفیق 
هوشنگ تره‌گل اقدام به شلیك چند تیر هوائی می‌كند. رفقا ناصر كریمی و بهرام طاهرزاده 
در همین رابطه دستگیر می‌شوند. ساواك در ارتباط با این دستگیری مطلبی همراه با عكس‌ 
در روزنامه‌های كیهان و اطلاعات چاپ كرد اما به جای نام رفیق ناصركریمی، نام رضا رضائی 
را نوشته بودند. پس‌ از این جریان در دوم فروردین ماه یا اردیبهشت 1350 رفقا هوشنگ 
تره‌گل، حسین كریمی و همایون كتیرائی در جریان عملیات مصادره یك اتومبیل با ماموران 
گشت درگیر می‌شوند. قضیه از این قرار بود كه این رفقا برای انجام عملیات، یك ماشین 
سواری شخصی را متوقف كرده و می‌خواهند اتومبیل مزبور را مصادره كنند. راننده اتومبیل 
به جای ترك ماشین واكنش‌ نشان داده و با رفقا درگیر می‌شود. رفقا كه نمی‌خواستند به 
راننده آسیبی برسد به قهر متوسل نمی‌شوند. در جریان بگوومگوها راننده از یك فرصت استفاده 
كرده و اتومبیل را در یك گودال یا جوی آب می‌اندازد. هم‌زمان با این ماجرا ماشین گشت 
پلیس‌ سر می‌رسد. رفیق حسین كریمی كه تنها رفیقی از میان این رفقا بود كه رانندگی می‌دانست 
تلاش‌ می‌كند تا ماشین را از جوی آب خارج كند. اما همین امر موجب می‌شود كه ماشین گشت 
پلیس‌ او را محاصره و دستگیر كند. رفقا هوشنگ تره‌گل و همایون كتیرائی برای ایجاد امكان 
فرار برای رفیق كریمی اقدام به تیراندازی می‌كنند كه با تیراندازی متقابل ماموران مواجه 
می‌شوند. در این تیراندازی‌ها رفیق حسین كریمی به شهادت می‌رسد. زنده یاد رفیق غلام‌رضا 
اشترانی نقل می‌كرد كه رفیق حسین كریمی را در حالی كه زخمی بود به كمیته مشترك ضدخرابكاری 
منتقل كرده و بلافاصله زیر شكنجه شدید قرار دادند. به گفته رفیق اشترانی رفیق حسین 
كریمی پس‌ از هشت ساعت در زیر شكنجه جان می‌بازد. خبر این درگیری كه در خیابان سوم 
و یا چهارم نیروی هوائی تهران بین ساعت نه یا ده پیش‌ از ظهر صورت می‌گیرد با سرخط 
درشت در روزنامه كیهان درج شد. در خبر گفته شده بود كه جوانی ناشناش‌ بوسیله چند نفر 
به قتل رسید؟!

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

16بهمن1357
مادرِ فدایی شهید علی میرابیون گفت: فرزندم در جوانی به عضویت سازمان چریکهای فدایی خلق ایران درآمد و سرانجام در فروردین 1357 در پی 3ساعت درگیری با مأموران ساواک شاه در گاراژ ایران‌پیمای اصفهان به شهادت رسید.
امروز در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ، نمایشگاهی از تابلوهای عکسهای انقلابی برپا گردید. در میان تابلوها این تصاویر به چشم میخورد: مشتهای خشم، گلوله های آتشین، تفنگ، مشعل و دستهای اتحاد.
 یکی از مسئولین نمایشگاه گفت: مردم ایران برای اولین بار در دانشگاه، آن‌چیزهایی را یاد میگیرند که باید یاد بگیرند. انقلاب، مقاومت و نبرد مسلحانه علیه دیکتاتوری.

  -----------------------------
::::::::::::::::::::::::::
هنگامی که نابدل و جواد سلاحی برای نصب اعلامیه رفته بودند، ماموران کلانتری متوجه ماجرا می‌شوند و در درگیری مسلحانه، جواد آخرین تیر را به خودش می‌زند و کشته می‌شود. 
::::::::::::::::::::::::
بدنبال انتشار عکس ۹ رفيق فدائی که بيانگر وحشت رژيم از مبارزه نوينی بود که چريکهای فدائی خلق آغاز کرده بودند، دشمن همه  نيروهای سرکوب اش را جهت نابودی اين جنبش تازه پا که تازه "در مرحله پايه گذاری و سنت گذاری" بود به حرکت درآورد. در چنين جوّی، رفقا جواد سلاحی و عليرضا نابدل حين پخش اعلاميه در ۲۵ فروردين سال ۵۰ در خيابان پامنار با نيروهای دشمن درگير شدند که در جريان آن رفيق جواد سلاحی شهيد و رفيق علی رضا نابدل دستگير شد. دشمن اين درگيری را به عنوان يکی از موفقيت های خود در روزنامه هايش منعکس نمود تا نشان دهد که چقدر زود توانسته اولين چريک از ۹ چريکی که عکس هايشان را منتشر کرده است را از صحنه مبارزه با رژيم خارج سازد. اين در واقع اولين درگيری خيابانی با نيروهای رژيم شاه در سال ۵۰ بود. از اين درگيری تا حمله نيروهای سرکوب رژيم شاه در ۹ مهرماه همان سال به خانه تيمی رفيق مهرنوش ابراهيمی در خيابان ابطحی تهران، يعنی در فاصله حدود ۶ ماه،  بيشترين ضربات به چريکهای فدائی وارد آمد. در ۹ مهر ماه در جريان حمله ساواک به خانه تيمی رفيق مهرنوش در خيابان ابطحی، رفيق منوچهر بهائی پور- يکی ديگر از ۹ رفيقی که عکس شان منتشر شده بود- به شهادت رسيد و مهرنوش به عنوان اولين چريک زن فدائی پس از يک نبرد قهرمانانه با خون پاکش سنگفرش های خيابان های تهران را رنگين ساخت.
http://www.didgah.net/sherMatnKamel2.php?id=10365